۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

...
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من ومستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

سادگی

...
تو - میدونی دارم به چی فکر میکنم؟
من - آره
تو - بگو ببینم
من - به اینکه میتونم حدس بزنم داری به چی فکر میکنی یا نه
"""

۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

اما من میدانم

...
تا گم نشی چطوری پیدات کنن؟
...
تا نشکنی چطور درستت کنن؟
...
تا نمیری چطوری زندت کنن؟
...
"روحش شاد"

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

the Third arrives...

...
Before the leaves have fallen
Before we lock the doors
There must be the Third and last dance
This one will last forever
Metropolis watches and thoughtfully smiles
She has taken you to your home
...
Love is the Dance of Eternity

۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

initiation

is there still hope for us? for me, you . . .
is any of this even real?
is this the world of reigning lies;
or MAY i be happy to find a little truth?